انگار آن جا نیستم
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 2
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 8
دوست نداشتم 0

انگار آن جا نیستم

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
194489
شابک:
9786001199127
انتشارات:
موضوع:
رمانهای خارجی
جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
218
وزن:
148 گرم
قیمت محصول:
160,000 ریال
موجود نیست
درباره انگار آن جا نیستم:

درباره کتاب:

 

هنوز خواب‌آلود است، سروصداهایی به گوشش می‌رسد، صداهای مردانه‌ای که فریاد می‌زنند و دشنام می‌دهند. چشمانش را باز می‌کند. نگاهش به دیوار آبی اتاق‌خواب می‌افتد، به پرده‌ی سفیدی که در باد تکان می‌خورد، و برای لحظه‌ای هوشیاری‌اش را بازمی‌یابد. اما این صداهای غریب و بیگانه نزدیک‌تر می‌شوند. پرده در باد گسترش پیدا می‌کند، مانند ریه‌هایی که از هوا انباشته شده است. هوای سرد پوستش را نوازش می‌کند. پرندگان بر روی درخت گیلاس کنار درِ خانه آواز می‌خوانند و برای لحظه‌ای هیاهوی انسان‌ها در آوازشان گم می‌شود. اگر بلند شود و از پنجره بیرون را نگاه کند، منشأ این صداها را می‌بیند و می‌فهمد چه کسانی این وقت صبح از دهکده‌شان می‌گذرند. اما اس نمی‌خواهد این کار را بکند، نمی‌خواهد کاملاً بیدار شود. شاید اصلاً این‌ها هیچ ربطی به او نداشته باشد. دوباره به خواب می‌رود به این امید که سروصداها خاموش شوند.
کمی بعد، او با صدای یکی از همسایه‌های آن دست خیابان از خواب بیدار می‌شود. زن همسایه نخست با التماس و سپس با هق‌هق می‌گوید: «این کار را نکن.» صدایش کاملاً واضح است، انگار در همین اتاق کنار او ایستاده و چیزی جز پرده‌ی سفید میان‌شان حایل نیست. مردی که زن به او التماس می‌کند و کاملاً معلوم است که او را می‌شناسد وحشیانه فریاد می‌زند و دشنام می‌دهد: «سلاح‌ها کجا هستند، کجا پنهان‌شان کردید، شوهرت کجاست؟» فریاد می‌زند و صدایش در میان هق‌هق و شیون زن گم می‌شود.
سربازها خانه‌به‌خانه تفتیش می‌کنند. می‌گویند دنبال سلاح و مهمات می‌گردند، اما معلوم نیست واقعاً چه می‌خواهند. اس پشت پرده ایستاده و دو مرد یونیفرم‌پوش غریبه را می‌بیند که در خیابان پایین می‌روند.

برچسب‌ها: