دودکش بدون دود
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 1
دوست نداشتم 0

دودکش بدون دود

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
193961
شابک:
9786008055365
انتشارات:
موضوع:
رمانهای خارجی
جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
186
وزن:
214 گرم
قیمت محصول:
130,000 ریال
موجود نیست
درباره دودکش بدون دود:

درباره کتاب:

 

«دودکش بدون دود»، مجموعه داستان‌های کوتاهی از نویسندگان قرن بیستم اسپانیا است که علی اکبر فلاحی ترجمه کرده‌است. در این کتاب نویسندگانی معرفی می‌شوند که نماینده ادبیات قرن بیستم اسپانیا از دوران جنگ داخلی و استبداد فرانکو تا سال‌های آزادی اسپانیا هستند. دورانی که حاصلِ بغض و خشم سال‌های جنگ، نارضایتی و خفقان استبداد و آزادی و گشایش دموکراسی است و نسلی که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

بخشی از داستان خداحافظی اثر ایگناسیو آلدِکوئا (۱۹۶۹ ـ ۱۹۲۵) را می‌خوانید:

مرد و زن در سکوت همدیگر را نگاه کردند. زن چهره‌اش را با دست‌هاش پوشاند. لوکوموتیو سوت کشید. صدای زنگ ایستگاه شنیده شد. به‌نظر رسید با سروصدای رهاشدن ترمزها، قطار هم خودش را کش داد و پیش از به راه افتادن رخوت و سستی را از تن گرفت. مرد فریاد زد:

ـ ماریا گریه نکن! همه‌چیز درست می‌شه.

زن پریشان از جاری‌شدن اشک‌هاش گفت:

ـ بشین، خوان.

در شکستگی صداش محبت، عشق، ترس و تنهایی نهفته بود. قطار راه افتاد. دست‌های زن به نشانه‌ی خداحافظی در هوا تکان می‌خورد. حالا همان خطوط اندک چهره‌اش هم زیر چین‌وچروک و سیل اشک ناپدید شده بود.

ـ خداحافظ، ماریا.

دست‌های زن به خداحافظی پاسخ می‌داد و باقی‌اش سراسر سکوتی متراکم بود. مرد برگشت. قطار از کنار انبار زهواردررفته عبور کرد و وارد مزارع شد. مردی که صاحب خیکچه بود بلند شد و گفت:

ـ بشینید این‌جا، پدرجان.

زن مسن پاهاش را کش داد. دختر جوان پرده‌ی مشمایی را پایین کشید. مردی که از جنگ حرف زده بود یک کیفِ تنباکوِ تیره، بزرگ، بادکرده و نرم درآورد، مثل پستان چهارپایان.

ـ بفرمایید، پدر جان.

زن مسن دوباره خودش را با آن مجله‌ی سینمایی باد زد و با عدم اطمینان از خودش پرسید:

ـ محصول امسال خوبه؟