در ستایش مرگ
شنیدن نام "ژوزه ساراماگو" هنجارشکنی را در جهان داستان به یاد میآورد. مردی که جهان زندگی و مرگ را به چالش میکشد. هر بار که به اثری از وی برخورد میکنیم حتما اتفاق غیرمنتظرهای در جهان متن، ما را شگفت زده خواهد کرد.
«در ستایش مرگ» رمانی دیگر از ساراماگوی پیش بینی ناشدنی است. البته عنوان اصلی آن «مرگ تعلیقی» نام دارد اما شهریار وقفی پور در ترجمه عنوان زیبایی برگزیده است.
دو فصل اول، آرام بی دغدغه و حتی با نوشتاری روزنامه نگارانه پیش میرود که برای کسانی که «کوری» را خواندهاند غیرقابل تحمل میشود اما وقتی پیش می رویم داستان وارد شگفتیهای هیجان انگیزش میشود. ابتدا مرگ خود را از مردم دریغ میکند و احتمال زندگی جاودانه به عنوان موهبتی عام خوشایند است اما همین امر دولت را به چالش میکشد، مافیاع تازهای پدید میآید. کلیسا، سازمانهای تدفین، پزشکان، سازمانهای بیمه، خانههای سالمندان و هرچه که با مرگ مردم در ارتباط است و از این راه درآمد دارند دچار وضعیت نابسامانی میشوند.
مفاهیم اخلاقی با غیبت مرگ تغییر ماهیت میدهند و… اما همهی ماجرا این نیست ماجرای واقعی وقتی است که مرگ (death) [به عمد با حروف کوچک] پا به عرصهی داستان میگذارد و تبدیل به شخصیت اصلی میشود. وقتی بانو مرگ اشتباهی میکند! این اشتباه در انجام وظیفه ی خدشه ناپذیر مرگ باورکردنی نیست. بانو مرگ باید این اشتباه را جبران کند. حالا هر خوانندهای پس از خواندن این داستان شگفت انگیز میتواند برداشت خودش را از رابطهی مرگ و قربانی اش داشته باشد.