خدا به کودک کمک کند
«خدا به کودک کمک کند» نوشته تونی موریسون(-۱۹۳۱)، نویسنده آمریکایی برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۳ است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
سوفیا هاکسلی واقعاً یه آدم روانی عجیب و غریب بود. تغییر ناگهانی از زندانی مطیع به یه تمساح درنده. از فردی با لبای افتاده به فردی با دندونهای زهرآلود. از یک انسان خموده به یک چکش. من هرگز نشونهای ندیدم. نه چشمغرهای، نه یقه گرفتنی، نه شونه خم کردنی یا دندون به رخ کشیدنی. هیچی در مورد حملهاش به من اخطار نداد. هیچوقت فراموش نمیکنم و حتی اگه سعی کنم، جای زخمها بهم این اجازه رو نمیدن. چه برسه به خجالتش.
خاطره بدترین بخش بهبودیه. تمام روز بدون اینکه هیچ کار ضروریای برای انجام دادن داشته باشم دراز میکشم. بروکلین همهی توضیحات لازم رو به کارکنان شرکت میداد، تجاوز نافرجام، دست به یقه شدن و فلان و فلان. اون یه دوست واقعیه و مثل اون رفقای جعلی که میان اینجا تا فقط بهم خیره بشن و اظهار تأسف کنن من رو آزار نمیده. نمیتونم تلویزیون ببینم. خیلی کسلکنندهس. غالباً خون و رژ لب و باسن گزارشگرهای دختر رو نشون میده. چیزی هم که به عنوان خبر پخش میشه یا شایعهس یا نطق دروغ. چطور میتونم فیلمهای جنایی رو جدی بگیرم که توشون کارآگاه زن با کفش پاشنهدار رد قاتل رو میزنه؟ در مورد خوندن هم: کتاب گیجم میکنه و بنا به دلایلی دیگه دوست ندارم آهنگ گوش بدم. آوازها چه قشنگ باشن چه معمولی افسردهام میکنن، موسیقی بیکلام هم که دیگه بدتر. علاوه بر اینها بلای بدی هم سر زبونم اومده چون گیرندههای چشایی ناپدید شدن. همهچیز مزه لیمو میده؛ به غیر از خود لیمو که مزه نمک میده. شراب بیفایدهس چون ویکودین منو در مه غلیظتر و بسیار راحتتری فرو میبره.