آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 7
دوست نداشتم 0

وقت هرز

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
152371
شابک:
9786006955933
انتشارات:
موضوع:
داستان های آمریکایی قرن 20 م
زبان:
فارسي
سال انتشار:
1394
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
182
شماره چاپ:
1
طول:
21
عرض:
14.5
ارتفاع:
0.9
وزن:
220 گرم
قیمت محصول:
140,000 ریال
موجود نیست
درباره وقت هرز:

 

بریل مارگرت بینبریج (2010-1932)، نویسنده انگلیسی برنده کتاب سال انگلیس(ویت‌برد) و نامزد بوکر است. 

بینبریج به خاطر نوشتن رمان‌هایی با مضمون روان‌شناختی شناخته می‌شود. 

مجله «تایمز» او را جزو 50 نویسنده بزرگ بریتانیا به شمار آورده است. 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: 

«آن‌ها کنار پنجره‌ی کافه نشستند و بی‌نی از آن‌جا توانست هم توقف کالسکه‌ی بچه‌یی را جلوی پله‌های بانک دید بزند و هم به ساعت سَردرِ کفش‌فروشی نگاه بیاندازد. ساعت ده دقیقه به سه بود. اگر بانک پیش از آن‌که او فرصت کند چِکَش را نقد کند تعطیل می‌شد، دیگر پول کافی برای خریدن خامه‌ی سیب‌های تنوری یا نان یونانی و سبزیجات سالادی نداشت تا در برابر مهمانان جلوه‌فروشی کند. این‌طوری به استقبال خطر می‌رفت. می‌‌خواست محض‌ خاطر ادوارد هم شده، مهمانی امشب به خیر و خوشی بگذرد، درعین‌‌حال دلش نمی‌خواست برای نتیجه‌گرفتن تقلا کند. در تمام زندگی‌اش دریافته بود که وقتی با مشکلات بسیاری روبه‌رو باشد، نتایج هیچ‌گاه رضایت‌بخش نیست؛ بزرگ‌ترین پیروزی‌هایش همیشه از سر تصادف بود.  

مردی که کلاه ‌لبه‌دار‌ بر سر داشت و مقابل بانک سلانه‌سلانه قدم می‌زد، روزنامه‌ی تاشده‌یی را از زیر بغلش درآورد و لحظه‌یی در آن قدم‌برداشتن‌های بلند جلو و عقبش، درنگ کرد تا به نقاب کالسکه آهسته ضربه‌یی بزند.  

اَلما سرگرم تعریف‌ داستانی درباره‌ی پسرش ویکتور بود که همین دیروز توی ماشین با او خیلی بدرفتاری کرده بود. توضیح داد: «به‌م گفت سیگارت رو بنداز بیرون. گفت دود سینه‌ش رو تحریک می‌کنه. مجبور شدم همین کار رو بکنم. البته بلافاصله که نه، تندی چندتا پُک زدم. قبول دارم اصلا منصفانه نیست یه آدم جوون رو سرطانی کنی. رفته بودیم غذای هندی بخوریم. پنجره رو باز کردم و سیگار رو انداختم بیرون. گفت پنجره رو بدم بالا. به‌م تنه زد. بعدش به‌م گفت چلفتی». 

 

برچسب‌ها: