آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 3
در حال خواندن 0
خواندم 1
دوست داشتم 41
دوست نداشتم 1

راه های برگشتن به خانه

امتیاز محصول:
(6 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
131796
شابک:
9786002293749
انتشارات:
موضوع:
کودک و نوجوان
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1394
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
145
وزن:
190 گرم
قیمت محصول:
650,000 ریال
موجود نیست
درباره راه های برگشتن به خانه :
درباره کتاب:

آله خاندرو سامبرا شاعر، نویسنده و منتقد ادبی شیلیایی، سال 1975 در سانتیاگو به دنیا آمد. او پیش از این دو رمان به نام های زندگی خصوصی درختان و بونسای نوشته است که جایزه ی منتقدان ادبی شیلی را زیر عنوان بهترین رمان کسب کرد. آله خاندرو سامبرا را در شمار بهترین نویسندگان اسپانیایی زبان و یکی از اعضای «بوگوتا 39»، فهرست برترین نویسندگان جوان آمریکای لاتین که در زمان انتخاب زیر سی و نه سال داشته اند، منظور کرده اند.

متن پشت جلد

آن روزها نام خیابان ها، درختان و پرندگان را نمی دانستیم. اسم ها به کارمان نمی آمد. زندگی مان با چند کلمه می گذشت و می توانستیم به هر سؤالی با نمی دانم جواب بدهیم. این را نادانی نمی دانستیم، صداقت می دانستیم. بعدها کم کم نکات ظریف و تفاوت های جزئی را آموختیم. نام درختان، پرندگان و رودخانه ها را آموختیم و به خودمان گفتیم که هر کلمه ای از سکوت بهتر است.

اما من با نوستالژی مخالفم.

نه! دروغ می گویم. من دوست دارم با نوستالژی مخالف باشم. به هر جا که نگاه می کنیم کسی وعده های خود را با گذشته زنده می کند. ترانه هایی را به یاد می آوریم که هیچ وقت به شان علاقه نداشته ایم، باز به دیدار اولین معشوقه مان می رویم یا به دیدار همشاگردی یی که با او نمی ساختیم. به آغوشِ باز از کسانی استقبال می کنیم که پیش تر از خود می راندیم‏شان.

بخشی از داستان

یک بار در شش یا هفت سالگی گم شدم. حواسم پرت شد و ناگهان متوجه شدم پدرومادرم را نمی بینم. ترسیده بودم. فوری راه برگشتن به خانه را پیدا کردم و قبلِ پدرومادرم به خانه رسیدم. پدرومادرم ناامیدانه دنبالم می گشتند اما من فکر می کردم آن ها گم شده اند. فکر می کردم من راه برگشتن به خانه را بلدم، آن ها بلد نیستند. کمی بعد مادرم عصبانی و با چشمانی که هنوز از گریه ورم داشت به من گفت «از یه راه دیگه رفتی.»
برچسب‌ها: