آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 20
دوست نداشتم 0

مرا نگین کوچولو می نامیدند

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
106301
شابک:
9789647514392
انتشارات:
موضوع:
داستان
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1383
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
136
وزن:
200 گرم
قیمت محصول:
675,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره مرا نگین کوچولو می نامیدند :

درباره کتاب:

 

مرا نگین کوچولو می‌نامیدند کتاب دیگری از پاتریک مودیانو فرانسوی، برنده جایزه نوبل ۲۰۱۴ است. همان‌طور که در معرفی سایر کتاب‌های مودیانو گفته شد؛ آثار مودیانو از لحاظ ساختار و محتوا شباهت‌های زیادی دارند.مرا نگین کوچولو می‌نامیدند نیز داستان جست و جویی برای هویت در میان خاطرات مبهم و به فراموشی سپرده‌شده‌ی گذشته است. همچنین در این کتاب احساس عدم امنیت و آسیب‌پذیری ناشی از از دست دادن‌های پیش از این به تصویر کشیده شده است. این کتاب با ترجمه ناهید فروغان توسط نشر اختران حدود ۱۰ سال قبل از اعطای جایزه نوبل به پاتریک مودیانو منتشر شده است.

داستان مرا نگین کوچولو می‌نامیدند از زاویه دید شخصیت اصلی کتاب روایت می‌شود. دختری به نام ترز که هنوز بیست ساله نشده است و زمانی او را نگین کوچولو می‌نامیدند. نگین کوچولو یک جور نام هنری بود که وقتی او در کودکی به همراه مادرش در یک فیلم حضور پیدا کرد مادرش برای او انتخاب کرده بود. ترز به تنهایی در پاریس روزگار می‌گذراند و در میان خاطرات رنگ باخته‌ی گذشته‌اش با هزاران سوال بی‌جواب غرق شده است.

داستان از جایی آغاز می‌شود که ترز در ایستگاه مترو زنی با مانتوی زرد می‌بیند و به خاطر شباهت زن به تصویر نقاشی شده‌ای که از مادرش به جای مانده، گمان می‌برد که او مادرش است. حال آنکه شنیده است مادرش سال‌ها پیش در مراکش مرده است، او به مراکش سفر کرد و ترز کوچک را برای همیشه و بدون هیچ توضیحی ترک کرد. اما بعید نیست که او مادرش باشد، ترز زن را دنبال می‌کند و در ذهن خود جملات مناسبی برای شروع مکالمه پیدا می‌کند اما شهامت جلو رفتن و مواجهه با مادرش را ندارد پس فقط او را تعقیب می‌کند.

 

 

ترز در کتاب مرا نگین کوچولو می‌نامیدند بیشتر از احساسش نسبت به مرور خاطرات و اتفاقاتی که برایش افتاده است می‌پردازد، در زندگی او اتفاق جدیدی در حال وقوع نیست. به جز دیدن مادرش در مترو که نقطه عطفی در زندگی اوست. از جمله اتفاقات دیگر ورود به خانه‌ای برای پرستاری فرزند خانواده است، دختری که خیلی زود ترز را به یاد کودکی از دست رفته‌ی خود می‌اندازد. پدر و مادر دخترک به طرز غریبی در مورد او بی‌مسئولیت هستند و ترز خاطرات اهمال‌های مادرش در مورد او و غیاب پدری که هیچ‌وقت ندانست کیست را به یاد می‌آورد.