پدرش بازرگانى بود که از راه تجارت سهام و حراج اجناس عتیقه به ثروت قابل ملاحظهاى دست یافته بود. کودکى، دورهى مدرسه و تحصیلات دانشگاهى بنیامین، از دیدگاه جامعهشناختی، بهعنوان فرزند یک خانوادهى متمول آلمانى یهودى بسیار عادى طى شد. او بعدها در نوشتهاى زیر عنوان "کودکى برلینى در حوالى ۱۹۰۰" با نگاهى ادبى به این کودکى نگریست، و این که چگونه با مراقبت و رفاه در خور توجهى در محلهی ویلایى برلین به نوجوانى فراروییده بود.
تحصیلات و آشنایی با جنبش جوانان
خانوادهى او هم روزهاى مذهبى یهودى و هم مسیحى را محترم مىشمردند. پدر و مادر بنیامین مسیر مورد علاقهاش را برایش هموار ساختند، ولى بعدها موافق نبودند بنیامین شغلى را برگزیند که از نظر آنها چندان عادى و درآمدساز نبود.
از همان آغاز تحصیل دانشگاهى بنیامین با نگاهى انتقادى به نظام آموزشى دانشگاهى مىنگریست. آگاهى سنجشگر وى از دورهى مدرسه نسبت به نظام سلسله مراتبى معمول میان دانشآموز و معلم شکل گرفت؛ نظامى که خودویژهى فرهنگ و تربیت پروسى حاکم بر جامعهى آن روز بود.
بنیامین از ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۷ را در خوابگاه پرورشى «هاوبیندا» به سر برد، جایى که رابطهاى برابرحقوق میان دانشآموزان و معلمان برقرار بود. در اینجا بود که او با یک معلم علوم تربیتى به نام «گوستاو وینِکِن» آشنا مىشود که تأثیرى ژرف و درازمدت بر او گذاشت. همین فرد مشوق بنیامین در فعالیتهاى آتىاش با جنبش جوانان شد. میان سالهاى ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ بنیامین بعنوان هوادار «گوستاو وینِکِن» خواستار اصلاحاتی گسترده در عرصهى آموزش و پرورش شد و در ارتباط با جنبش اصلاح مدارس با نشریهى "Anfang" (آغاز) شروع به همکارى کرد. ولى او پیش از آن نخستین اشعار و مقالات خود را در همین نشریه انتشار داده بود. در همین زمان بنیامین به ابتکار خود محل تجمع و بحث و گفتگویى را به نام "Sprechsaal" را بنا نهاد.
بنیامین در سال ۱۹۱۲ با اخذ دیپلم با انتظارى بالا وارد دانشگاه فرایبورگ شد و در رشتهى فلسفه و زبان و ادبیات آغاز به تحصیل کرد. وقتى در سال ۱۹۱۳ در مراسم جشن «جوانان آزاد آلمان» شرکت جست، در نوشتهاى زیر عنوان «سکوت جوانى» آزردگى خود را از احساسات ناسیونالیستى و منش نظامىگری گروههاى مختلف جوانان به رشته تحریر درآورد. او در سال ۱۹۱۴ سرخورده از انتظاراتش در نامهاى به دوست خود مىنویسد: «از قرار معلوم دانشگاه محل تحصیل نیست.» هنگامى که در معلم علوم تربیتى «وینکن» شور و اشتیاق به جنگ را دریافت، رابطهاش را با او و نشریهى «Anfang» براى همیشه قطع کرد و به اجتماع بحث و گفتگو نیز خاتمه داد.
بنیامین در سال ۱۹۱۵ با "گرسهوم شولِم" آشنا شد و دوستى میان این دو تا آخر عمر پایدار مىماند. او تحصیلات خود را به مونیخ انتقال داد و در عرصهى فلسفه از جمله با پدیدارشناس "موریتس گایگر" و با شاعر آلمانى "راینر ماریا ریلکه" آشنا شد. در همین زمان کتاب کودکان خود بنام "رنگینکمان" را نوشت که سرشار است از رنگ و شکلهاى تخیلى. او پس از کار روى آثارى همانند "نمایش مرثیه و تراژدى"، "اهمیت زبان در مرثیه و تراژدى"، زمینههاى کار بزرگترى بنام "در بارهى زبان به خودىخود و زبان انسان" را فراهم آورد. اثر "نیکبختى انسان باستان" نیز ثمرهى همین دوره بود.
حال علاقه به سفر در بنیامین جان گرفته بود: در سفر ایتالیا، شهرهاى میلان، ورونا، ویچنزا و ونیز او را شیفتهى خود ساختند و سفر فرانسه بازتابى ادبى در یادداشتهاى روزانهاش یافت.
بنیامین در سال ۱۹۱۷ با "دورا پولاک" ازدواج کرد، زنى که او را از دوران تحصیل در برلین و جنبش دانشجویى مىشناخت. و در همین زمان به ترجمهى اثری از نویسندهى فرانسوى "شارل بودلر" پرداخت، به نام "تابلوى پاریسى".
والتر بنیامین رسالهى دکتراى خود را در سال ۱۹۱۸ با موضوع "مفهوم سنجش هنر در رمانتیسم آلمان" نگاشت و در همین سال صاحب فرزندى پسر از همسرش شد بنام "اشتفان رافائل". پس از دریافت دکترا در سال ۱۹۱۹ طرح فوقدکتراى خود را ریخت و در همین سال با فیلسوف آلمانى "ارنست بلوخ" (۱۸۸۵ - ۱۹۷۷) آشنا شد که از اندیشمندان مارکسیست بود.
نویسندگی در دوره جمهوری وایمار
در دورهى ۱۴ سالهى جمهورى وایمار (۱۹۱۹ - ۱۹۳۳) والتر بنیامین در صحنهى ادبى آلمان جایگاه روشنفکرى را به خود اختصاص داد که در زمینههاى مقالهنویسی و جستارنویسى و نقد کتاب قلم مىزد. اگر پایان این دوره را نقطهى عطفى سیاسى در زندگى او بدانیم، آنگاه سالهاى ۱۹۲۴/۱۹۲۵ آغاز این مرحلهى سیاسى است: در این زمان بنیامین خود را از فعالیت دانشگاهى کنار کشید و بیشتر به عنوان یک نویسندهى آزاد فعال شد، بطوریکه مجبور گشت بطور منظم و سریع براى بازار ادبى تولید کند. این وضعیت او ناشى از دو عامل بود: یکى رد رسالهى فوقدکتراى وى و دیگرى بحران و تورم اقتصادى ویرانگر در آلمان. از یکسو نافرجامى بنیامین در پذیرش رسالهى فوقدکترا راه شغل دانشگاهى را بر روى او بست و از دیگر سو، تورم اقتصادى ثروت پدرى را نیست و نابود کرد، به طوریکه پدر به هنگام مرگ در سال ۱۹۲۶ دارایى ناچیزى از خود برجاى نهاد.
کار نویسندگى بنیامین عرصههاى گوناگونى را در بر میگرفت و او رسانهها و شکلهاى متفاوتى را میآزمود. او در روزنامههاى متعدد و ویژهنامههاى ادبى و در فرستندههاى رادیویى شمار زیادى مقاله و نقد ادبى نوشت و پشت میکروفون خواند که هر یک از این قطعاتِ هر چند کوچک، گوشهاى از اندیشههای بنیادین وى را طرح مىکنند. او به جاى انتشار اندیشههایش در مجلههاى تخصصى، با استفادهى خلاق از رسانههاى پراکنده، فلسفهى خود را در همین آثار کوچک بازتاب مىداد. در گاهشمار آثار والتر بنیامین که در پایان مجموعهى آثارش آمده است، تنها در فاصلهى زمانى ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۳ حدود ۲۲۰ عنوان قطعهى انتشار یافته را مىیابیم. او در این آثار بهعنوان سنجشگر ادبى یا کارشناس زیبایىشناسى ادبى پدیدار نمیشود، بلکه او کتابهاى عرصههاى گوناگون علوم انسانى را چنان به نقد مىکشد که از نقد او جستاری طولانى پدید مىآید که در آن نظریهها و فلسفهى او را مىتوان یافت. با رد تقاضاى فوقدکترای او، کار بر روى آثار فرانتس کافکا به کاری ابدى در زندگى بنیامین بدل مىشود.
مهاجرت و مرگ پس از قدرتگیری نازیها
قدرتگیرى نازىها در آلمان در سال ۱۹۳۳ باعث مهاجرت بسیارى روشنفکران، از جمله والتر بنیامین، از آلمان شد. با مهاجرت به فرانسه او تا آخر عمرش دیگر پایش به خاک آلمان نرسید. در عین تنگدستى مالى در فرانسه، بطوریکه حتی توان اجارهى یک آپارتمان را نداشت، بنیامین با خستگىناپذیرى شگفتانگیزى به کار ادبى خود ادامه داد. او که از همسرش "دورا" پیش از اینها جدا شده بود، در فرانسه و ایتالیا و دانمارک با دوستان دیرین خود همانند دورکهایمر، آدورنو و برشت ملاقات داشت.
با ادامهى مهاجرت دیگران به آمریکا بنیامین نیز کوشید به دوستان ادیب و فیلسوف خود بپیوندد. دولت ناسیونال سوسیالیست آلمان در سال ۱۹۳۹ از او سلب تابعیت کرد و شهروندى آلمانى را از او گرفت. و او در حالیکه امید مهاجرت به آمریکا حتی یک لحظه از ذهناش دور نمىشد، براى تأمین زندگى روزمرهى خود مجبور بود کتابهایش را، حتی آن نسخههایى را که براى نقد و بررسى دریافت کرده بود، به فروش برساند. او حتی به فکر آن افتاد که اثر نقاشىای از پل کِلِه را بفروشد که در تعلق خود داشت. انعقاد قرارداد عدم تعرض میان آلمان و اتحاد شوروى او را به نگارش تزهاى "دربارهى مفهوم تاریخ" برانگیخت.
با آغاز جنگ جهانى دوم محل زندگى بنیامین در فرانسه به محاصرهى ارتش نازى درآمد. او از این محاصره جان سالم بهدربرد و به پاریس گریخت.
در سال ۱۹۴۰ همسر سابق بنیامین، "دورا" کوشید او را متقاعد به مهاجرت به لندن کند. در این سال بنیامین تقاضاى روادید براى ایالات متحدهى آمریکا کرد. در این میان تلاش او براى فرار به سوئیس، بهدلیل پیشروى ارتش آلمان نافرجام ماند و بنیامین به ناگزیر نخست به "لورده" و سپس به "مارسى" گریخت، جایى که براى دریافت روادید اسپانیا تلاش ورزید. با کوشش پیگیر "تئودور آدورنو" ویزاى بنیامین براى آمریکا مهیا شد، ولى مشکل اینجا بود که او را از فرانسه ممنوعالخروج کرده بودند. و همین امر در مرز اسپانیا براى او دردسر آفرید.
بنیامین پاى پیاده وارد شهرک مرزى "پورت بو" شد. مرزبانان اسپانیایى به دلیل نداشتن اجازهى خروج از فرانسه، از ورود او به خاک اسپانیا براى یک ویزاى ترانزیت ممانعت کردند، و با این حال، به احتمال بخاطر وضعیت وخیم سلامتى بنیامین، به او اجازه دادند شب را در "پورت بو" سپرى کند. بنیامین وارد هتل "دو فرانسیا" شد. مىگویند، بسرعت پزشکى را بر بالین بنیامین فراخواندند، زیرا مدتها بود که از بیمارى شدید قلبى رنج مىبرد. تا آنجا که مىتوان این رویداد را بازسازى کرد، در آن شب بنیامین با زیادهگسارى مورفین به زندگى خود پایان داد. نوشتههایی که او در کیف دستىاش به همراه داشت تا آنها را بهسلامت به آمریکا برساند، ناپدید شدند.
اندیشههای والتر بنیامین
اندیشهى بنیامین معطوف به جوانب مشخص زندگى و تاریخ بود، به طوری که این اندیشه با عزیمت از جزء، پدیدههاى بزرگ تاریخى را در بر مىگرفت. در پس این اندیشه یک فلسفهى تاریخ دیالکتیکى ماتریالیستى نهفته بود، زیرا بنیامین از اواسط دههى ۱۹۲۰ میلادى به نگرش مارکسیستى روى آورد.
ولى نزد بنیامین خاستگاه یهودى وى در فهم مفهوم فرجامشناختی و مسیحاباورى تاریخ مؤثر بود، به گونهای که این نگرش در آخرین آثارى که او از خود بر جاى گذاشت، یعنى در "تزهایى دربارهى مفهوم تاریخ" به روشنى بازتاب مىیابند. براى بنیامین انگاشت سنتى از تاریخ، ساخته و پرداختهى طبقهى حاکمه است. تاریخ را به مثابهى رویدادهاى پىدرپى نگریستن، به معناى تاریخ پیروزمندان را نگاشتن است، زیرا تنها کنش آنها بوده که فرصت تحقق یافته است. از نظر بنیامین، وظیفهى تاریخدان ”پیوستگى تاریخ را شکافتن” و در ”گذشتهها اخگر امید را شعلهور کردن” است؛ اخگرى که الهامبخش تلاشهاى طبقهى اجتماعى ستمدیده است. تاریخدان باید آرزوهاى تحققنیافتهى مردگان را زنده کند. در این رابطه بنیامین نیرویى مسیحایى و رستگارانه به عصر حاضر نسبت مىدهد: «عصر حاضر مىتواند بازندگان تاریخ را از شکستشان نجات بخشد.»
در دورهى مهاجرت فرانسه بنیامین به عنوان یکى از همکاران آزاد "انستیتوى پژوهشهاى اجتماعى" که جزو مکتب فرانکفورت محسوب مىشود، زیر نظر دو فیلسوف آلمانى آدورنو و هورکهایمر براى نشریهى این انستیتو مقالات و جستارهایى مىنوشت. به ویژه تئودور آدورنو در نامهنگارىهایى که با بنیامین داشت، نظرات بنیامین دربارهى هنر و زیباییشناسی را به سنجش میکشید. این نامهنگارىها بعدها پس از جنگ توسط آدورنو انتشار یافتند.
در کتاب راهنمایى که در سال ۲۰۰۶ در آلمان پیرامون زندگى، آثار و اثرگذارىهاى والتر بنیامین در ۷۲۰ صفحهى قطع بزرگ انتشار یافت، تحلیلهاى بیش از چهل پژوهشگر و استاد دانشگاه از چندین کشور پیرامون یکایک نوشتههای بنیامین را مىتوان یافت. مجموعهاى از تحلیلها که نتیجهى آخرین بحثها و پژوهشهاى دانشگاهى تا آن سال است.
پروفسور بورکهارد لیندنر (Burkhard Lindner)، متولد ۱۹۴۳، استاد در رشتهى تاریخ، زیبایىشناسى و رسانهها در دانشگاه گوتهى فرانکفورت گردآورنده این کتاب و از جمله نویسندگان برخى بخشهاى این کتاب پژوهشى است. این کتاب راهنما که در نوع خود بىنظیر است، اطلاعات دقیقى در مورد زندگى، تمامى شخصیتهایى که بنیامین با ایشان در ارتباط بوده، از ایشان تأثیر پذیرفته و یا بر اندیشهى ایشان اثرگذار بوده است و نیز فهرستى کامل از آثار وى را در اختیار علاقمندان مىگذارد.