آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 2
دوست داشتم 21
دوست نداشتم 0

به هادس خوش آمدید

امتیاز محصول:
(3 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
ادبیات
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
8811
شابک:
9789643626501
انتشارات:
موضوع:
فلسفه
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1390
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
203
وزن:
260 گرم
قیمت محصول:
740,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره به هادس خوش آمدید:
این رمان روایت زنی ست به نام «رودابه» که ناخواسته در میانه ی تحولات انقلاب و خشونت جنگ گرفتار می شود. خانواده ی او به دلیل پایگاه طبقاتی خاص انکار می شود. ارزش های جمعی، ارزش های خانوادگی او را واپس می زند. رودابه لحظه به لحظه به سوی ویرانی رانده می شود. او در زیر چرخ های تانک جنگ و تاریخ لِه می شود. «بلقیس سلیمانی» راوی تقدیر ناگزیر نسلی است که در میانه ی تحولات اجتماعی و تاریخی به دنیا می آید و کمتر فرصت زندگی کردن می یابد.

رودابه ناخواسته در میانه ی تحولات انقلاب و خشونت جنگ گرفتار می شود. خانواده ی او به دلیل پایگاه طبقاتی خاص انکار می شود. ارزش های جمعی، ارزش های خانوادگی او را واپس می زند. گذشته زیبا، حال ویرانگر و آینده تاریک است.

رودابه لحظه به لحظه به سوی ویرانی رانده می شود و عشق های او یکی بعد از دیگری محو می شوند. او در جست وجوی راه نجاتی برای خود و خانواده اش تصمیمات عجولانه ای می گیرد، اما راه به جایی نمی برد. راه ها بسته است. سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند. رودابه همان قدر در تهران مورد هجوم قرار می گیرد که در مناطق جنگی.

جنگ نامهربان و ویرانگر است. رودابه در زیر چرخ های تانک جنگ و تاریخ لِه می شود. این تقدیر ناگزیر نسلی است که در میانه ی تحولات اجتماعی و تاریخی به دنیا می آید و کمتر فرصت زندگی کردن می یابد.

فضای خانه با آمدورفت آدم ها عوض می شد. وقتی روح ننه بیگم در خانه پرسه می زد و رودابه او را حاضر و ناظر می دید، جو خانه آرام و آن طور که رودابه درک می کرد سرشار از گذشته می شد، طوری که رودابه همان پروپیمانی، همان سکون قدیمی، همان شکوه درونی و باستانی را دوباره حس می کرد. انگار همه ی این ها را ننه بیگم با خودش برده و دوباره آورده بود و از همه مهم تر تقدیر و همزمان با آن تسلیم چنان بال وپرش را بر خانه ی لطفعلی خان می گستراند که انگار همه در یک لازمانی بهشت وار می زیستند. رودابه در روزهایی که برای ننه بیگم قرآن می خواند و هنوز خانم پروین نیامده بود، در یک جنت پیشادنیایی سیر می کرد. با ورود خانم پروین دوباره پا به این جهان گذاشته بود و جهان با ماهیتی تازه بر او ظهور کرده بود. انگار در یک لحظه دنیای ننه بیگم ناپدید شده بود و دنیای خانم پروین جانشین آن شده بود. در این دنیا همه چیز سبک و خالی از وقار بود. هیچ چیز و هیچ کس ماهیت ثابت و قابل درکی نداشت، و اشیا و آدم ها متناسب با نقش شان عوض می شدند.


برچسب‌ها: