آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 8
در حال خواندن 0
خواندم 1
دوست داشتم 11
دوست نداشتم 0

نه آدمی

امتیاز محصول:
(2 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
301041
شابک:
9786226377188
انتشارات:
موضوع:
داستان های ژاپنی قرن 20
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعي
تعداد صفحه:
100
طول:
20.5
عرض:
14
ارتفاع:
0.6
وزن:
103 گرم
قیمت محصول:
1,000,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره نه آدمی:

کتاب نه آدمی نوشته اوسامو دازای است. نه آدمی، از آخرین کتاب‌های اوسامو دازای است. از همان دسته کتاب‌هایی که دقیقا پیش از خودکشی‌اش نوشته شده است. این کتاب را می توان خود زندگینامه نویسی‌ای در قالب داستان دانست. اوسامو دازای خودش می نویسد که در کودکی نقاب دلقک به چهره می‌زده تا از مردم فرار کند. نه آدمی داستان شخصی ست که زندگی اش مملو از شراب، رابطه ی جنسی، تنهایی و ناامیدی است.

این کتاب از ابتدا با تصویری سیاه از کودکی عجیب شروع می‌شود و این دنیا در داستان ادامه دارد. کتاب نه آدمی یک رمان فلسفی است که تفکرات نویسنده را به خوبی نشان می‌دهد. کتاب نه آدمی می‌تواند شما را به دنیای ذهنی عجیب نویسنده ببرد و کمک کند تصاویر و تجربیات جدیدی را از سربگذرانید.

خواندن کتاب نه آدمی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی فلسفی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب نه آدمی

شاید پیش خودتان بگویید هنوز از انگیزه و محرک آدم‌ها سر درنمی‌آوردم. با کشف تضاد معیار خوشبختی در ذهنم با دیگران شب‌ها از ترس به خود می‌پیچیدم. فکرش مرا به آستانهٔ جنون می‌برد. نمی‌دانستم خوشبخت‌ام یا نه. مردم پیش از این بارها در همان کودکی به من گفته بودند چه بخت بلندی دارم ولی حس می‌کردم در آتش‌ام. می‌دانم آنان که مرا خوشبخت می‌خواندند هزاران بار از من خوشبخت‌تر بودند. گاهی حس می‌کردم بارِ ده نگون‌بخت را بر دوش من نشانده‌اند، که اگر سر سوزنی از آن بر دوش کناردستی‌ام بود به سیم آخر می‌زد و آدم می‌کشت. نمی‌دانم بار پریشانی اطرافیانم چه اندازه سنگین است. دردسرهای واقعی‌شان، اندوه‌هایی که با لقمهٔ نان تسکین می‌یابد... آه لقمهٔ نان، ای دوزخ، اصیل‌ترین درد بشر، دردی که پشتِ ده اسب باری را خرد می‌کنی... ولی درست متوجه نمی‌شوم اطرافیانم چطور به زندگی ادامه می‌دهند و یک به یک پشت احزاب سیاسی درمی‌آیند بی‌آن‌که دیوانه شوند، وا بدهند، غرق ناامیدی شوند و خودشان را راحت کنند؟ چطور دردشان اصیل است؟ من می‌گویم اینان چنان خودشیفته شده‌اند که حتی به خودشان هم اجازهٔ شک در زندگی عادی و بهنجارشان را نمی‌دهند. اگر حق با من باشد دردشان درد نیست. عوام‌ترینِ عوام‌اند. چه می‌دانم. اگر شب درست بخوابید به گمانم سحر خوب برمی‌خیزید. چه خواب‌هایی می‌بینند؟ در خیابان به چه چیزهایی فکر می‌کنند؟ به پول؟ نه همیشه، همه‌اش که این نیست.