غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی
کتاب‌های موجود در شهر کتاب آنلاین
0 کتاب
درباره غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی (زاده ۱۳ دی ۱۳۱۴ تبریز-درگذشته ۲ آذر ۱۳۶۴ پاریس) همچنین معروف با نام مستعار گوهرِ مراد، نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس و روان‌پزشک ایرانی بود. ساعدی در ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانواده‌ای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش علی اصغر کارمند دولت و مادرش طیبه خانه‌دار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطه خواهان تبریز بود و خانوادهٔ پدریش در دستگاه ولیعهد وقت مظفرالدین شاه شغل و مقامی داشتند ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دوره ابتدایی را در دبستان بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهینامه ششم ابتدایی خویش را بگیرد. علی اکبر ساعدی برادر غلامحسین دربارهٔ برادرش و مدرسه طالقانی (منصور سابق) تبریز می‌گوید:

«غلامحسین ساعدی پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان بدر، کوچه غیاث در خرداد ماه سال ۱۳۲۷ گواهینامه ششم ابتدایی گرفت و در مهرماه همین سال برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان منصور شد. دبیرستان منصور در زمینی بنا شده بود که قبلاً قبرستان بود، به هنگامی که منصور استاندار آذربایجان شده بود این دبیرستان سر و سامان گرفت و برای همین نام منصور را روی دبیرستان م
دانشگاه و تحصیل پزشکی:

دوران دانشجویی ساعدی در تبریز با فعالیت‌های سیاسی و شرکت در جنبش‌های دانشجویی و آشنایی و دوستی با افرادی چون صمد بهرنگی همراه بود. وی در همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز با جدیت بیشتر پیگیری کرد. داستان‌های «شکایت» و «غیوران شب» و نمایش نامه «سایه‌های شب» حاصل آن دوره کاری او است. او هم چنین در همین زمان مجموعه داستان کوتاه «شب نشینی باشکوه» را در تبریز منتشر کرد و نمایش نامه «کلاته گل» را نیز به صورت مخفی در تهران به چاپ رساند



تهران، سربازی و روانپرشکی:

به دلیل محتوای مقاله‌ها و داستان‌هایش، به رغم داشتن مدرک پزشکی به عنوان سرباز صفر در پادگان سلطنت‌آباد تهران خدمت کرد و از همین دوران با محافل ادبی و هنری تهران آشنا شد و داستان‌های او در مجله سخن به چاپ رسید. وی تحصیلات خود را با درجه پزشکی عمومی، ودکترای تخصصی روان‌پزشکی در تهران به پایان رساند. در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و پیش از اینکه حرفه پزشکی را به نفع نویسندگی رها کند، درمطبش که در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت، بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می‌کرد. تجربه‌های این دوران به شناخت عمیق‌تر او از انسان و پیچ و خم‌های روح و روان کمک کرد. وی مطب دلگشا را بعدها چنین توصیف می‌کند:



آنجا یک دنیای عجیب و غریبی بود و بعد، یکی هم این بود که چون من طبیب بودم و همیشه توی مطب بودم آنجا به یکی از پایگاه‌های عمده روشنفکران آن روز تبدیل شده بود. آل‌احمد، شاملو، برو بچه‌های نویسنده، به آذین، سیروس طاهباز، م. آزاد و دیگران همیشه آنجا بودند



نمایش:

ساعدی با چوب بدست‌های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، پرورابندان، دیکته و زاویه و آی با کلاه! آی بی کلاه، و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و نمایشنامه‌های او هنوز هم از بهترین نمایشنامه‌هایی هستند که از لحاظ ساختار و گفتگو به فارسی نوشته شده‌اند. او همراه بهرام بیضایی و اکبر رادی و نویسندگان دیگری چون علی نصیریان، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج و ... تئاتر ایران را در سال‌های ۴۰–۵۰ دگرگون کرد.



کانون نویسندگان ایران:

ساعدی در سال ۱۳۴۶ یکی از پایه گذاران اصلی کانون نویسندگان ایران بود. ساعدی علاوه بر نوشتن چندین قصه و نمایشنامه و تک نگاری، چند مورد تجربه مطبوعاتی هم داشت که یکی از آنها سردبیری مجله «انتقاد کتاب» بود و دیگری هم مجله «الفبا». وی پس از مهاجرت از ایران و اقامت در فرانسه هم تا مدتی به فعالیت‌های مزبور پرداخت.[۸]



زندان:


در خرداد ماه سال ۱۳۵۳ حین تهیه تک نگاری شهرک‌های نوبنیاد توسط ساواک دستگیر می‌شود و ابتدا به زندان قزل قلعه و سپس به زندان اوین منتقل می‌شود که این وضعیت به مدت یک سال ادامه پیدا می‌کند. پس از آزادی از زندان سه داستان گور و گهواره، فیلمنامه عافیتگاه و داستان کلاته نان را نوشت و در سال ۱۳۵۷ به دعوت انجمن قلم آمریکا روانه این کشور شد که سخنرانی‌های متعددی در این کشور انجام داد.




احمد شاملو دربارهٔ تجربه زندان ساعدی و احوالات او پس از آزادی چنین گفته:



آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیم جانی بیش نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجه‌های جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقاً زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد. وقتی درختی را در حال بالندگی اره می‌کنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبرده‌اید، بلکه خیلی ساده او را کشته‌اید. ساعدی مسائل را درک می‌کرد و می‌کوشید عکس‌العمل نشان بدهد. اما دیگر نمی‌توانست. او را اره کرده بودند



مهاجرت به پاریس:



پس از ۱۳۵۷ ساعدی مجبور به ترک ایران شد و در فرانسه اقامت نمود. او در خصوص دلایل ترک ایران گفته:



ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستان‌نویسی و نمایشنامه نویسی که کار اصلی من است، مجبور بودم که برای سه روزنامه معتبر و عمده کشور هر روز مقاله بنویسم.



یک هفته نامه هم به نام آزادی مسئولیت عمده اش با من بود. در تک تک مقاله‌ها، من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابود کردن روزنامه‌ها، بعد از نشر هر مقاله، تلفن‌های تهدیدآمیزی می‌شد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمه مخفی داشته باشم. در این میان برادرم را دستگیر کردند و مدام پدرم را تهدید می‌کردند که جای مرا پیدا کنند و آخر سر دوستان ترتیب فرار مرا دادند و من با چشم گریان و خشم فراوان و هزاران کلک از راه کوه‌ها و دره‌ها از مرز گذشتم و به پاکستان رسیدم و با اقدامات سازمان ملل و کمک چند حقوقدان فرانسوی ویزای فرانسه را گرفتم و به پاریس آمدم.




نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب را در غربت نوشت.

غلامحسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه سال ۱۳۶۴ شمسی مطابق با ۲۳ نوامبر ۱۹۸۵ میلادی، پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنت آنتوان پاریس درگذشت و روز جمعه هشتم آذرماه مطابق با ۲۹ نوامبر در قطعه ۸۵ گورستان پرلاشز، نزدیک آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.




تخلّص:

ساعدی سال‌ها با نام مستعار "گوهر مراد" آثار خود را منتشر می‌کرد. عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی، معتقد است گوهر مراد نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی است. اما ساعدی در گفتگویی منتشر نشده دربارهٔ انتخاب این نام گفته است که در پشت خانه مسکونی شان در تبریز گورستانی متروک بود و او گاه ساعت‌ها در این گورستان قدم می‌زده و در یکی از دفعات چشمش به گور دختری به نام گوهر- مراد می‌افتد که بسیار جوان از دنیا رفته بوده، و همان‌جا تصمیم می‌گیرد تا از نام او به عنوان نام مستعار خودش استفاده کند.



درباره زبان فارسی:

او که خود تُرک بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقه‌مند بود، دربارهٔ زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقشِ آن در وحدت ملی ایرانیان، در گفتگویی با رادیو بی‌بی‌سی چنین گفت: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من می‌خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»



ساعدی و سینما:

سه فیلم بر اساس فیلمنامه‌های غلامحسین ساعدی ساخته شده؛ گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی، که هر سه این فیلم‌ها از آثار درخشان و به یادماندنی سینمای ایران هستند. غنای تصویری، نگاه اجتماعی و نقادانه و ساختار دراماتیک قوی فیلمنامه‌های ساعدی سبب شده آثار ساخته شده بر مبنای این فیلمنامه، فیلم‌های موفقی در کارنامه‌های خالقانشان باشند.[۱۵]



ساعدی نخستین نمایشنامه خود را با نام پیگمالیون در ۲۱ سالگی نوشت.