منشور شعر حکمت
یکى از نخستین نشانههاى شعر حکمت، برهنه بودن از جامهى چرک تکلف است. شعر حکمت به شرط صدقِ درون، از عقلِ تکلف و تکلفِ عقل، پرهیز مىکند. نه دوزخ مضمون، نه جهنمِ شکل! شعر حکمت، فراتر از این اشارهها حضورى فراگیر دارد، همهى حیات... همان حکمت است. مرا با مدرسان ساعت حکمت؛ و درس و مشق این امور کارى نیست. اشارهى ما به فراز شکلها، صورتها، تعاریف نو و کهنه، و جهان ترجمهزدهى کلمهکُش است. براى ما کلمه، در شعر حکمت به وجاهت نامیرا مىرسد. زنهار... مخاطب ـ حکیم خوب مىداند، شعر حکمت، حکم صادر نمىکند، منشور مزامیر است، نه دستورالعمل و نه مانیفست عقیدتى! شعر حکمت، نکتهى نخست است اما نقطهى آخر نیست. ما تازه در آغاز راهایم و رؤیاهاى شریف پیش رو داریم. این کشف، یک پیشنهاد و این پیشنهاد، یک کشف است: زبانِ زبانها! شعر حکمت، با روح شعر کار دارد، نه نزاع بیهوده و تقابل شعر نو و شعر کهنه. تو شعر حکمت بیاور، حالا به هر سیاق و به هر سلوک.