آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
2
0
1
50
0
کتاب فروش خیابان ادوارد براون (مجموعه داستان به هم پیوسته)
امتیاز محصول:
(8 نفر امتیاز دادهاند)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
151379
شابک:
9786002295682
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان فارسی قرن 14
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
151
طول:
21
عرض:
14
ارتفاع:
1
وزن:
315 گرم
قیمت محصول:
1,300,000 ریال
افزودن به سبد خرید
درباره کتاب فروش خیابان ادوارد براون (مجموعه داستان به هم پیوسته):
درباره کتاب:
«کتاب فروش خیابان ادوارد براون» مجموعه ای از دوازده داستان طنز با عنوان های مختلف است که به صورت به هم پیوسته و در قالب خاطره نوشته شده. این کتاب، داستان کتاب فروشی ست که در فرودین ۱۳۹۳ کتاب فروشی جدیدی در خیابان ادوارد براونِ تهران افتتاح و تلاش می کند تا با شیوه های مختلف به آدم ها کتاب بفروشد، اما موفق نمی شود.
محسن پوررمضانی نویسنده ی اثر درباره ی این کتاب می گوید: «وقتی در مجله ی خط خطی طنز می نوشتم دنبال راهی بودم که بتوانم کتاب خوانی را ترویج بدهم و به مخاطب های مجله کتاب معرفی کنم. همیشه به نظرم معرفی کتاب ها خیلی خشک و رسمی بودند و جذابیت نداشتند. برای همین تصمیم گرفتم در هر شماره یک داستان طنز بنویسم و در لابه لای داستان هایم کتاب هایی را که دوست دارم، معرفی کنم. اسم آن صفحه را گذاشتم “خاطرات یک کتاب فروش” و با اسم مستعار “استراگون” می نوشتم. استراگون یکی از شخصیت های کتاب “در انتظار گودو” بود که به همراه ولادیمیر بیهوده منتظر آمدنِ گودو هستند و گودو برای من نماد همان مشتری بود که قرار بود به کتاب فروشی بیاید و کتابی بخرد و هرگز نمی آمد.»
وی در ادامه می گوید: «حدود یک سال و نیم، هر ماه داستانِ این کتاب فروشی را روایت می کردم. بعد از تمام شدنش از داستان های این مجموعه به عنوان خمیر مایه ا ی برای نوشتن کتابم استفاده کردم و باز هم حدود یک سال و نیم طول کشید تا برخی از داستان های قبلی را بازنویسی کنم و داستان های جدیدی به آن اضافه کنم. اسم کتاب را هم عوض کردم. یکی از دلایلش هم این بود که سال ۱۳۸۸-۱۳۸۹ توی خیابان ادوارد براون کتاب فروش بودم و بعضی از توصیف های کتاب مربوط به تجربه ی کتاب فروشی ام در آن سال است.»
در بخشی از داستان می خوانیم:
« این روش را از اولین مادرم یاد گرفته ام. هر وقت شام کم بود، برایم قصه می گفت زودتر بخوابم و گرسنگی یادم برود، اما برای این کار بدترین داستان ها را انتخاب می کرد. شبی که مادرم قصه ی هانسل و گرتل را خواند، تمام درها و دیوارهای قهوه ای خانه را گاز زدم، اما مزه اش اصلاً شبیه خانه ی شکلاتی توی داستان نبود.»
محسن پوررمضانی از طنزنویس های مطبوعاتی است که ستون های طنز «خاطرات یک کتاب فروش»، «آداب شهرنشینی»، «درس علوم»، «روزنامه»، «زنگ انشاء» را در مجله ی طنز خط خطی و ستون «سامیزدات» را در مجله ی آسمان نوشته است.
برچسبها: