آخرین نفس
کتاب حاوی خاطرات پزشک جراحی است که در 36 سالگی مبتلا به بیماری سرطان میشود و پس از مدت کوتاهی در میانه سال 2015 از جهان میرود. او در این کتاب تلاش کرده تا افکار خود را درباره زندگی، مرگ و رویارویی با سرطان با خواننده در میان بگذارد. کتاب پس از مرگ نویسنده، در ژانویه 2016 منتشر شده است.
▪️فصل اول با این جملات آغاز میشود:
"تصاویر سیتیاسکن را بهسرعت از نظر گذراندم، تشخیصش راحت و واضح بود. ریه با تومورهای بیشمار مات و تیره شده بود، ستون فقرات تغییر شکل داده و کج شده و یک تکه کبد کاملا از بین رفته بود. سرطان، به شکلی وسیع گسترش یافته بود. من یک رزیدنت جراح مغز و اعصاب بودم که سال آخر دوره رزیدنتیام را میگذراندم. در شش سال گذشته بارها و بارها علائم چنین اسکنهایی را معاینه کرده بودم. برای این که ببینم برای کمک به بیمار کاری از دستم ساخته است یا نه. اما این اسکن با اسکنهای دیگر فرق دارد: این اسکن خود من بود.
روپوش رادیولوژی به تن نداشتم و لباس جراحی و روپوش سفید پزشکیام را هم نپوشیده بودم. یکدست لباس آبی مخصوص بیمارها تنم بود. در حالی که به سهپایه سرم وصل بودم، پشت کامپیوتر پرستارهای بیمارستان نشسته بودم و اسکنهای خودم را میدیدم. همسرم لوسی؛ یک پزشک امراض داخلی؛ کنارم بود. یکبار دیگر آن تصاویر را از نظر گذراندم ...ــ"