لذت خیانت
Betrayal's Felicity
موریس بلانشو
| موریس بلانشو در ۲۲ سپتامبر ۱۹۰۷ در متولد شد.
بلانشو تحصیلات متوسطه را در 1922 به پایان رساند. در همین سال برای ناراحتی معده جراحی شد و چیزی نمانده بود بر اثر خطای پزشکی جانش را از دست بدهد، اما زنده ماند. البته تأثیر این اشتباه تا پایان عمر بر جسمش باقی ماند. او سپس به آلمان رفت و به تحصیل در رشتۀ فلسفه در دانشگاه استراسبورگ پرداخت. در همین دوران با امانوئل لویناس آشنا شد. این دو در آن زمان از نظر سیاسی با هم شباهتی نداشتند.
بلانشو پس از دانشگاه به فرانسه بازگشت و در پاریس به کار روزنامهنگاری سیاسی پرداخت. از ۱۹۳۱ همکاری با نشریات راست افراطی را آغاز کرد. او از سال 1932 تا 1940 سردبیر روزنامۀ محافظهکار دبا بود. در اوایل دهۀ 1930 با چند مجلۀ ناسیونالیستی رادیکال همکاری میکرد، در حالی که با روزنامۀ بهشدت ضدآلمانی لورمپار و هفتهنامۀ ضدنازی پل لوی با نام او ایکوت نیز کار میکرد.
آلمان در ماه مه 1940 فرانسه را اشغال کرد. بلانشو روزنامهنگاری سیاسی را رها کرد. او در طول اشغال فرانسه به دست نازیها در فرانسه ماند و برای حمایت از خانوادهاش به نوشتن نقد و معرفی کتاب در نشریات پرداخت و مطالبی دربارۀ برخی شخصیتهای ادبی از جمله سارتر و کامو، باتای و میشو، مالارمه و دوراس نوشت. او در دسامبر 1940 با ژرژ باتای که در دهۀ 1930 مقالات ضدفاشیستی قدرتمندی مینوشت، آشنا شد. دوستی صمیمی این دو تا مرگ باتای در 1962 ادامه یافت.
پس از پایان جنگ بلانشو فقط به نقد ادبی و نوشتن رمان پرداخت. او پاریس را در سال 1947 ترک کرد و به دهکدهای بیسروصدا در جنوب فرانسه رفت و یک دهۀ بعدی عمرش را آنجا گذراند. او هم مانند سارتر و بسیاری از روشنفکران فرانسه از دانشگاه برای گذران زندگی دوری کرد و برای این منظور به نوشتن اتکا کرد.
فعالیتهای سیاسی بلانشو پس از جنگ به چپ چرخید. او از نویسندگان اصلی نامۀ معروف «مانیفست 121» بود که در حمایت از حقوق مبارزان الجزایر منتشر شد.
او در سالهای 1953 تا 1968 به طور منظم مطالبش را در نوول روو فرانسز منتشر میکرد. در همین زمان هم سبک زندگی نسبتاً منزویای را در پیش گرفت و خیلی کم دوستان نزدیکش را میدید و به ارسال نامههای بلند به آنها اکتفا میکرد. بخشی از این انزوای خودخواسته عدم سلامت جسمی او بود که سالها آزارش میداد.
در مه 1968 بار دیگر بلانشو از انزوای خود بیرون آمد تا از دانشجویان معترض حمایت کند.
بلانشو بیش از 30 کتاب در زمینههای داستان، نقد ادبی و فلسفه نوشت. تا پیش از چاپ کتابی از کریستف بیدان با عنوان موریس بلانشو، یار ناپیدا علاقهمندان این نویسنده چیزی از زندگیاش نمیدانستند.
موریس بلانشو در ۲۰ فوریه ۲۰۰۳ در ۹۵ سالگی درگذشت.
پل دومان
| پل دو مان در دسامبر 1919 در آنتورپ بلژیک متولد شد.
دومان از جمله منتقدان و نظریهپردازان ادبی ساختارشکن است و هنگام مرگ در زمینۀ نقد ادبی چهرهای برجسته محسوب میشد. او در اواخر دهه ۱۹۵۰ مدرک دکترای خود را از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. او در دانشگاههای کرنل، جان هاپکینز و زوریخ تدریس کرده است. سرانجام در دانشکدۀ زبان فرانسه و ادبیات تطبیقی دانشگاه ییل ماندگار شد. دومان به عنوان یکی از اعضای گروه ساختارشکنان دانشگاه ییل شهرت دارد.
دومان در 21 دسامبر 1983 در نیوهیون درگذشت.
جودیت باتلر
جودیت باتلر در ۲۴ فوریه ۱۹۵۶ در کلیولند اوهایو متولد شد
باتلر فیلسوف پساساختارگرا و منتقد فمنیست امریکایی است و در زمینههای فمینیسم، نظریه فراهنجار، فلسفه سیاسی و علم اخلاق صاحب نظر است. وی دارای کرسی استادی در رشته ادبیات در دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک است.
او مدرک دکترای خود را در سال ۱۹۸۴ از دانشگاه ییل دریافت کرد. او پایاننامهاش را با عنوان مباحث شهوت، بازتاب اندیشههای هگل در قرن بیستم فرانسه نوشت.
نخستین اثر باتلر آشفتگی جنسیتی نام دارد که در سال ۱۹۹۰ به منتشر شد و بیش از صد هزار نسخه از آن در کشورهای دیگر و به زبانهای مختلف به چاپ رسید.
باتلر در یک خانوادۀ روس و مجار به دنیا آمد. مادرش یهودی بود و جودیت از کودکی به کلاسهای اخلاق یهودی میرفت. کلاسها او را به وجد میآورد و او را علاقهمند کرد دربارۀ مارتین بوبر بیشتر تأمل کند. او در همان دورهها با نوشتههای کانت، هگل و اسپینوزا آشنا شد.
باتلر به کالج بنینگتون پیوست و سپس در دانشگاه ییل مشغول به تحصیل شد. او در سال ۱۹۸۴ موفق به دریافت دکترای خود در رشتۀ فلسفه شد. او پیش از آنکه در سال ۱۹۹۳ در دانشگاه برکلی مشغول به کار شود، در دانشگاههای وسلیان، جرج واشنگتن و جان هاپکینز تدریس میکرد. او از سال ۲۰۰۶ کرسی هانا آرنت را در تحصیلات تکمیلی اروپا (EGS) در سوئیس از آن خود کردهاست. باتلر از اعضای هیئت مشاور مجلۀ آکادمیک آیدنتیتیز است که در حوزۀ سیاست، جنسیت و فرهنگ منتشر میشود. همچنین باتلر روی نقد خشونت اخلاقی کار میکند و میکوش نظریهای را با عنوان نظریۀ مسئولیت تدوین کند.
نصراله مرادیانی
نصراله مرادیانی در سوم بهمن 1362 در تبریز متولد شد. مرادیانی دارای مدرک کارشناسی در رشتۀ مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد است و سپس برای ادامۀ تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد، در سال 1387، به دانشگاه علامه طباطبایی تهران آمد. او پایاننامۀ خود را با موضوع «تأثیر ترجمه بر آثار داستانی جمالزاده و هدایت» نوشت. مرادیانی در چند دانشگاه در تهران و تبریز به تدریس میپردازد و همچنین به کار ترجمه مشغول است. از جمله ترجمههای او میتوان به ترجمۀ آثار ماگدا سابو، نویسندۀ سرشناس مجارستانی، اشاره کرد، مرادیانی تاکنون کتابهای در، خیابان کاتالین و ابیگل را از این نویسنده ترجمه کرده است. از میان دیگر ترجمههای او میتوان به قواعد مباحثه (قطره/1391)، چگونه فرهنگها ساخته میشوند؟(قطره/1392)، مطالعات ترجمه: یک میانرشته (رخدادنو/1393)، مسائل بوطیقای داستایفسکی اثرمیخائیل باختین(حکمت/1396)، سینمای اگزیستانسیالیستی(1395) و لذت خیانت(1396) اشاره کرد.
| ترجمه میتواند افترا بزند، میتواند به تهمت و متعاقباً به شکایت دامن بزند. ممکن است ترجمه با نوستالژی برای تمامیتی از دست رفته درآمیزد و در نتیجه با معضل درد و رنج همراه شود. ترجمه میتواند از صورت آرمانی دادن به گذشته سر باز زند و بدین ترتیب به واسطهی زدودن صورتِ آرمانیِ گذشته، حال را به گسترهای برای بازی مبدل کند؛ میتواند لذت دلبخواهی بودن زبان را تحقق بخشد و بدین ترتیب از وضعیت تأثرآوری طفره رود که میخواهد آدمی را به اصالتی گریزپا و فریب کار متعهد کند. ترجمه همچنین پای مسائلی نظیر تألم و لطمه را به میان میکشد: [همواره مترجم از خود میپرسد] آیا امید جبران مافات هست؟ آیا اصلاً باید در پی جبران مافات بود یا نه؟