اگر دانه نمیرد
مرز ما بین سرزمین های جادویی درون و دنیایی كه اریك ، جولی , نیل که در آن زندگی میكردند از بین رفته و "اسپار" اهریمنی وارد شهر و دنیای بچهها شده است. لرد اسپار در جستوجوی افعی چنبره زده، دنیای بالا را زیر و رو كرده و قورباغههای عجیبی كه حرف میزنند و ارتشی از نینها وارد شهر شدهاند. خیابان اصلی شهر، پر از نیروهای جادویی شده است. بچهها با دوستانشان كه ساكنان سرزمین درون هستند، سعی در بازداشتن اسپار و بازگرداندن آرامش به دنیا را دارند. آنها افعی چنبره زده را، كه نوعی جواهر است، مییابند اما هنگامی كه اسپار ظاهر شده و قصد كشتن «گالن مهربان» را دارد، اریك برای نجات جان وی، افعی را به اسپار میدهد. اهریمن بدنهاد كه اكنون كاملا قدرتمند شده با شادمانی از آنها دور میشود اما از یك مساله بیاطلاع است و آن این كه هرچقدر اریك و دوستانش با هم متحدتر میشوند به همان اندازه نیز بر قدرت آنها افزوده میشود و آنچه آنها را قدرتمندتر میكند، از قدرت اسپار كاسته و وی را ضعیف و ضعیفتر میكند. بچهها مطمئن هستند كه تا مدتی از اسپار و دسیسههایش هیچ خبری نمیشود. بنابراین با آسایش خیال از دوستان اهل سرزمین درون جدا شده و به خانه بازمیگردند