با من رو راست باش
درباره کتاب:
«با من رو راست باش» نوشته جولیا کلیبورن جانسون، نویسنده آمریکایی، رمانی پیچیده و پر از گره است که خواننده را به دنبال خود میکشد. این کتاب آدمهای عجیب رمانهای قدیمی را با افسونگری خاصی یکبار دیگر برایمان زنده میکند.
بریدهای از کتاب را میخوانیم:
پس از اینکه بیشتر ماه ژوئن را در خانه حبس بودیم، به این نتیجه رسیدم که الان وقت آن است که من و فرانک از این وضعیت خلاص شویم. یادداشتی روی سینی ناهار میمی گذاشتم که روی آن نوشته شده بود: «میشه سوئیچ ماشین رو ازتون قرض بگیرم؟» گاهی من و فرانک سوار ماشین مرسدس میشدیم و از کامپیوترم فیلم میدیدیم و تظاهر میکردیم که در درایوین۱۰۴ هستیم. تازه، از آن بهعنوان ماجراجوییهای خیالی نام میبردیم، البته، از وقتی آنجا بودم ندیدم کسی دست به آن ماشین بزند. پنجرهها را کثافت گرفته بود و برگهای خشک و گلآلود زیر چرخهایش جمع شده بود و بهنظر میرسید که زمانی طولانی از آخرینباری که حرکت کرده، گذشته است. از فرانک پرسیدم: «تا حالا راه هم رفته؟»
«بله، البته خودش نه؛ یعنی مثل پیانو که خودش آهنگ میزنه نه. من خودم از طرفدارهای این فناوریام؛ ولی مادرم به اتومبیلهایی که اتومات رانندگی میکنند زیاد علاقه نداره، جوریه که حتی برام اسب هم نمیخره.»
وقتی من و فرانک داشتیم بیسکویت بعد از ناهارمان را میخوردیم میمی از دفتر کارش بیرون آمد. فرانک با چنان سرعتی از روی صندلیاش پرید که صندلی روی زمین افتاد و با چنان قدرت و توانی خود را در آغوش مادرش پرتاب کرد که میمی تلوتلوخوران چند قدمی عقب رفت.
میمی گفت: «مراقب باش، فرانک! این نوارچسبهای سیاه رو از کجا آوردی؟»