آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 40
دوست نداشتم 0

من اگر شما بودم

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
156163
شابک:
9786007141571
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان فرانسه قرن 20
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
274
طول:
21.5
عرض:
15
ارتفاع:
1.4
وزن:
316 گرم
قیمت محصول:
200,000 ریال
موجود نیست
درباره من اگر شما بودم:
درباره کتاب:

ژولین گرین(۱۹۹۸-۱۹۰۰)، نویسنده فرانسوی برنده جایزه بزرگ موناکو و جایزه ملی ادبیات فرانسه است.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

«به لکه ای از جوهر که روی خشک کن بود خیره شد، مثل آن که قرار بود این لکه جوابِ سؤالش را بدهد. لکه ای بود به شکل غیرعادی که آدم را به فکر سایة یک دستِ بدون شست می انداخت و وقتی که خوب به آن نگاه می کردی خیال می کردی که حرکت می کند. حرکتی هر چند مختصر، از راست به چپ. فابین چند روز پیش هم متوجه این قضیه شده بود. انگشتان دراز و باریک از یک حرص به خصوص حکایت می کرد. به دست یک دزد شباهت داشت، ولی دزدی که چیزی غیر از پول و طلا دزدیده باشد.

فابین زمزمه کرد: «دزد باد.» آن گاه بلندتر تکرار کرد: «دزد باد، دزد باد.» و بعد بدون توقف نوشت:

او را دزد باد می نامیدند چون که با وجود کوششی که می کرد، هرگز موفقیتی به دست نمی آورد. چشمان درشتی شبیه به بچه گوزن داشت. چشمانی که از هم خیلی فاصله داشتند و موهای مشکی که دائماً به روی پیشانیش می ریخت و مثل پر نرم و درخشان بود. هر از گاهی شروع به خواندن آوازهایی می کرد که کلماتش معنی نداشت ولی دست آخر کسانی که آن کلمات را می شنیدند ناراحت می شدند.

پدرش از او می پرسید: «این چرندیات را از کدام جهنم دره ای می آوری؟» و او جواب می داد: «من دنبال آن ها نمی گردم، باد هوا وقتی که از برج های کلیسا گذر می کند آن ها را برایم می آورد.» آن وقت پدرش دست دراز می کرد که به او سیلی بزند، ولی دزد باد خیلی چابک تر از آن بود که بتوانند گیرش بیندازند و در می رفت و دیگر تا شب کسی او را نمی دید».
برچسب‌ها: